مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمی دارد...
مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید: "ببخشید آقا ؛ من قرار مهمی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم میرسم یا نه؟" مرد روی زمین : بله، شما در ارتفاع حدوداً ۶ متری در طول جغرافیایی " ۱٨'۲۴ﹾ ۸۷ و عرض جغرافیایی "۴۱'۲۱ﹾ ۳۷ هستید. مرد بالن سوار : شما باید مهندس باشید. مرد روی زمین : بله، از کجا فهمیدید؟؟" مرد بالن سوار : چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملاً ً دقیق بود به درد من نمیخورد و من هنوز نمیدانم کجا هستم و به موقع به قرارم میرسم یا نه؟" مرد روی زمین : شما باید مدیر باشید. مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید؟؟؟" مرد روی زمین : چون شما نمیدانید کجا هستید و به کجا میخواهید بروید. قولی دادهاید و نمیدانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند.نمیدانید چگونه باید بپرسید و ضمناً اطلاعات دقیق هم به دردتان نمیخورد!!!
به پیره زنه میگن : ننه ! شوهرت بدیم یا بفرستیمت مکّه ؟! میگه : ننه ، مکّه که فرار نمی کنه !!!
----- ----- ----- ----- ----- -----
دخترا دنبال یه پسر می گردند که 1000 تا آرزوشونو برآورده کنه ، پسرا دنبال1000 تا دختر می گردند که یه آرزوشونو برآورده کنه !
----- ----- ----- ----- ----- -----
اگر یک روز یه پروانه اومد نشست روی شونت ، نرونش ، چون من آدرس قشنگ ترین گل دنیا را بهش دادم
.